2012/05/30

استراحت مطلق - یکشنبه- 7-3-91

 استراحت مطلق -  یکشنبه- 7-3-91 

امروز رو واقعا استراحت کردیم. اینکه میگم استراحت یعنی استراحت مطلق وحشی! خلاصه از صبح که پاشدیم صبحانه برامون فراهم شده بود. بلاخره کره و عسل رو تجربه کردیم. دلم واقعا تنگ شده بود براش. هنوزم نفهمیدم حسین به چه دلیل ما رو زود بیدار کرد. تا ظهر هیچ کاری نکردیم. تو نت گشت زدیم و ولو شدیم. من که عضله هام حسابی گرفته بود. 


ناهار پلو گوشت بود با کشمش. نمی تونم اون احساس طوفانی رو براتون شرح بدم. تو زندگیم تابحال اینقدر تنوع دوست نداشتم. بلاخره چیزی جز مرغ و جوجه و کوبیده خوردیم. اینقدر تو نت رفتیم من و فربود که نگو. یه سری هم بازی کردیم و کتاب خوندم. در نهایت هم با بچه ها به حساب و کتاب های مالی مون سر و سامون دادیم که اصلا خبر خوبی توش نداشت. همه چیز منفی و قرمز بود.

عصری بچه ها قصد کردن برن "شهمیرزاد" که جایی ییلاقی اطراف سمنانه. من نرفتم. لذا گزارش خاصی ندارم. جز اینکه امروز عمو اصغر ریش هاشو با دستگاه اصلاح من تراشید که بلد نبود و مجبور شد همه رو بزنه. جز سبیل هاش. خیافه اش خیلی کمدی شده. شبیه اون یارو "قارچ خور" تو بازی "ماریو" شده. 

تا شب هم که بچه ها اومدن دوباره شام کوبیده خوردیم و عمو حسن یه سری جک مربوط به سن-بالا ها گفت و خندیدیم و فیلم های قبلی سفر و دیدیم.




No comments: