2012/02/13

پنجره! تلویزیونی رو به زندگی.

تنظیم فشار زندگی با میزان تحمل یکی از کارهای روزمره منه.




من تازه فهمیدم خوردن یک سیب بدون دغدغه تو نیم ساعت چقدر لذت بخشه.
من تازه فهمیدم خاروندن کمر بدون اینکه فکر کنم باید سریع برم جایی چقدر ارزش داره.
من تازه فهمیدم از پنجره های قطار زندگی بیرون و نگاه کردن چقدر میتونه هیجان انگیز باشه.

تصمیم گرفتم خودم رو آموزش بدم که اخلاق بهتری داشته باشم و همه ی لحظاتم رو با ارزش بدونم خصوصا اونایی تا قبل از این مرده بحساب می اومدن.

 پینوشت (کمی صبوری کن)
+ شاید یکی از دغدغه های من این باشه که هر روز به تو ثابت کنم کجا هستی! اصولا تو احتیاج داری بدونی
در کدام بخش از بدن من قرار داری و اگر لازم باشه مث یک کوهنورد که در کوهستانه هر 10 دقیقه چک
کنی؛ من این رو خیلی لذت بخش می دونم و همیشه بدون اینکه مسخره بازی در بیارم با حوصله و صادقانه
بهت توضیح میدم که 8 تا! اونم از 9 تا! هر بار برای خودم مرورش میکنم و این برای خودم خیلی خوبه.

+ نمی دون تا الان چند بار این رو گفتم اما تو زندگی من کم نیستند کسایی که بی دلیل خیلی در ذهن و قلب من جا
میگیرن! و من اونا رو از همون لحظه ی نخست دیدار؛ پیدا میکنم.