سلام
پسرم. در 24 سالگی نامه ی چهارم را برایت مینویسم. هنوز مادری برای آینده یمان پیدا نکردم. راستش دنبالش هم نگشته ام. توصیه ی امروز من به پیدا کردن دوستانی است که بتوانی کمی رویشان حساب باز کنی. وقتی بزرگ شوی و دوستان پدرت را بشناسی به حرف من می رسی. هرگز با دوستانت رابطه ی فامیلی برقرار نکن که آن روز خاتمه ی دوستی توست.
پسرم. زندگی همین اکنون توست همین که در کوچه بدوی و ته یک بستنی قیفی را بخوری. بی جهت دنبال پول و پست و شهرت نباش همه این ها برای زندگی است. آنگاه که از زندگی لذت می بری؛ بهترین ها را داری و آنگاه که بی وقفه دنبال زندگی هستی...مردی.
همین جا نامه ام را تمام میکنم که نگویی چه پدر پرحرفی دارم.
ع
پدرت
+ برای پسر نداشته ام (فعلا) کلی یادگار گذاشتم. این یکی رو اینجا میزنم.
+ مادرم سالها از خانواده اش دور بوده و در این مدت کلی نامه برای
خانواده اش فرستاده که پدربزرگم (که همه چیز رو) جمع آوری کرده.
یادگار نفیس و مهمیه برای من و خواهرم.