به کیوان میگفتم...
یادته سه سال پیش 6 تایی با ماشین منوچ رفتیم کاشون؟
یادته چقدر بی خرج بودیم؟
جواب داد...
آره با یه دس ورق و یکی دو تا دلستر از صبح تا شب سرگرم بودیم.
دیشب فکر کردم...
بابا ما همون پیکان مون رو میخوایم که همگی با هم می رفتیم شمال
6 نفر تو یه ماشین. چقد خوش میگذشت.
الان 10 برابر بیشتر خرج میکنیم ولی غم زده ایم.
+ عید داره میاد!از طرف من ماهی قرمزاتون رو ببوسین! شمال ما داری میایم.
+ خیلی ضایع اس که بعنوان یک پسر ترقه نزدم تا حالا؟ البته عوضش
6 سالگی خونمون رو آتیش زدم.
یادته سه سال پیش 6 تایی با ماشین منوچ رفتیم کاشون؟
یادته چقدر بی خرج بودیم؟
جواب داد...
آره با یه دس ورق و یکی دو تا دلستر از صبح تا شب سرگرم بودیم.
دیشب فکر کردم...
بابا ما همون پیکان مون رو میخوایم که همگی با هم می رفتیم شمال
6 نفر تو یه ماشین. چقد خوش میگذشت.
الان 10 برابر بیشتر خرج میکنیم ولی غم زده ایم.
+ عید داره میاد!از طرف من ماهی قرمزاتون رو ببوسین! شمال ما داری میایم.
+ خیلی ضایع اس که بعنوان یک پسر ترقه نزدم تا حالا؟ البته عوضش
6 سالگی خونمون رو آتیش زدم.
3 comments:
نه قربونت برم.... شما لازم نیست ترقه بزنی! همون یه خونه ای که آتیش زدی بسه!
مشعشع فرمودین خونتونو !؟ به به چه پسر گلی!
وای این روزا برام بوی پیک بهاری های دوران دبستانمو میده ... آی ذوق مرگ می شم ... تازه رسمه ماهی ه شب عید ایرونی نیس ... اینو تو تابلوی عید کمال الملک هم می تونین ببینین ... ماهی های طفلی رو چرا اخه می چپونن توی تنگ ؟ خوبه با خودتون همچی کاری بکنن؟ :)
نميدونم شايد آدها هر چي بيشتر انتظار شادي دارن كمتر راضي ميشن....واقعا انقدر سفرهاي غم زده اي دارين؟
Post a Comment