2009/08/06

شروع ناگوار

خیلی خوبه که آیینه هست.. اینطوری آدم با رکابی نمیره پایین شام بخوره

دوس دارم اینو فقط بگم:
"حرومزاده ها من هنوز زنده ام."
البته شاید خودم فرصت رو از دست دادم . ولی خیلی خوشحالم
امروز دو تا دختر بچه و یه دختر و پسر جوون بهم خندیدن... شاید بخاطر کلاهم بود ولی من زیاد مهم نیست برام
میخوام شروع کنم همین

1 comment:

nazanin said...

اووووم اینکه آینه یادم بندازه چی تنمه برام عجیبه چون معمولا خیلی حساسم رو اینکه چی تنم باشه و خودم میدونم.
امروز دو تا دختر بچه و یه دختر و پسر جوون بهم خندیدن... شاید بخاطر کلاهم بود ولی من زیاد مهم نیست برام(یه جور بی قیدی و بی خیالی تو این جمله بود که دوسش داشتم.)
+
ooooof in blogspot mano mikoshe akhar chera inghadr ghati patiye nemishe ba adresse weblog cm gozasht?
koromzome na maloom